هوشنگ گلشيری در سال ۱۳۱۶ در اصفهان بهدنيا
آمد. در سال ۱۳۲۱ همراه با خانواده به آبادان
رفت.
|
اقامت
در آبادان از ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۴ بايد شكلدهندهُ
حيات فكری و احساسی من باشد. پدرم
كارگر بنا، سازندهُ منارههای
شركت نفت بود، و ما مدام از خانهای
به خانهُ ديگر می رفتيم، و همهاش
هم بازی و بازی میكرديم. فقر هم
بود، اما آشكار نبود، چون همه مثل
هم بوديم و عالم بی خبری بود. |
|
از
۱۳۳۴ تا ۱۳۵۲ در اصفهان زيستهام. تا ۳۷
آموختن و خواندن بود و آشنايی از
درون با سنتهای ريشهدار، آن هم
آدمی كه الخی بار آمده بود، در
خانهای شلوغ. ما شش بچه بوديم و
يكی هم بعد آمد و مسكنمان اتاقی
كوچك بود و صندوقخانهای. خانه هم
چند اتاق داشت با كلی آدم. تابستانها
هم كار میكرديم، در بازار، من و
برادر بزرگتر و بعد از ديپلم گرفتن
هم من باز مدّتی در كارخانهای،
مدّتی هم در بازار، در دكان رنگرزی
و خرازی و بالاخره در دكان قنادی،
كار كردم. مدّتی هم در تهران و در
خاكبرداری زمينی كه قرار بود برق
آلستوم فعلی شود. بالاخره از دفتر
اسناد رسمی سر درآوردم، پس از
گرفتن ديپلم.
|
|
|
گلشيری اولين داستانش را در همين زمان
نوشت.
|
همهجا دربارهُ من نوشتهاند كه با شعر
شروع كرده است. قضاوتها براساس آثار چاپ
شده است. حقيقت اين است كه حداقل دو كار چاپ
نشده و بسيار خام هنوز هم دارم كه بايد مال
سال ۳۷ باشد، يعنی وقتی كه در دفتر اسناد رسمی
كار میكردم.
|
پس از گرفتن ديپلم، معلم شد، در
دهی دورافتاده در سرراه اصفهان به
يزد.
|
يك سالی در تودشك و بعد مركز آن ناحيه،
كوهپايه، گذراندم كه برای من بسيار راهگشا
بود. با آدمی آشنا شدم كه جديدترين رمانهای
چاپ شده را میخواند و به من هم میداد:
مصطفیپور كه از سويی با بهرام صادقی آشنا
بود و از سوی ديگر خود هم مینوشت. اين آدم
همان وقتها هم معتاد بود و حرام شد. اما همين
آشنايی سبب شد تا من مستقيماً به پيشروترين
روشنفكران زمانه وصل شوم، آن هم از راه
مطالعه.
|
|
|
|
گلشيری در سال ۱۳۳۸ تحصيل در رشتهُ ادبيات
فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز كرد. آشنايی
با انجمن ادبی صائب در همين دوره نيز اتفاقی
مهم در زندگی او بود.
|
از سال ۳۹ به انجمن ادبی صائب رفتهام و اين
انجمننشينی به گمانم تا ۴۲ و شايد ۴۳ ادامه
داشته است. |
شركت در جلسات انجمن صائب زمينهساز آشنايی
با برخی اهل قلم آن روز اصفهان شد كه در نشستهای
ادبی ديگر تداوم يافت. آشنايی با برخی فعالان
سياسی در اين جلسات او را وارد عرصهُ فعاليت
سياسی كرد كه به دستگيریاش در اواخر سال ۱۳۴۰
انجاميد.
|
چند ماهی زندان مرا از درون با اعضای حزب توده
آشنا ساخت. بسياری از داستانهای سياسی من با
جهتگيری ضد چنان حزبی آن سال نطفه بست، مثل
"عكسی برای قاب عكس خالی من"، "هر دو
روی يك سكه"، "يك داستان خوب اجتماعی"،
و بالاخره بعدها "جبهخانه".
|
در پايان شهريور ۱۳۴۱ از زندان آزاد و در همان
سال از دانشكدهُ ادبيات دانشگاه اصفهان فارغالتحصيل
شد.
|
بعد از زندان، ما جوانان از كهنهسرايان جدا
شديم و انجمنی جداگانه درست كرديم بر سر قبر
صائب.
|
|
ما در انجمن تازه بر زمين مینشستيم و دايرهوار
و هر كس اثری يا تحقيقی را میخواند. رسم
خواندن بر سر جمع و رودررو از كاری سخن گفتن،
بخصوص تحمل شنيدن داستان، يادگار اين دوره
است.
|
|
در اين زمان ديگر چند شعر و يك
داستان از او در مجلات پيام نوين،
فردوسی، و كيهان هفته به چاپ رسيده
بود. اين نشستهای ادبی كه به دليل
حساسيت ساواك در خانهها ادامه
يافت، هستهُ اصلی جنگ اصفهان شد.
|
دور هم جمع میشديم و كارهايمان را برای هم میخوانديم.
جنگ اصفهان، شمارهُ اول، ۱۳۴۴ همينطور درآمد.
هستهُ اصلی اصحاب جنگ به ترتيب الفبا اينها
بودند: محمد حقوقی، اورنگ خضرايی، روشن رامی،
رستميان، جليل دوستخواه، محمد كلباسی، من و
برادرم احمد.
|
|
|
از شمارهُ دوم ابوالحسن نجفی، احمد مير
علايی، ضياء موحد و بعدتر تعدادی از
نويسندگان و شاعران جوان به حلقهُ همكاران
پيوستند. جنگ اصفهان كه اين جمع را به عنوان
قطبی در ادب معاصر شناساند كمابيش با همين
تركيب تا سال ۱۳۶۰ در يازده شماره منتشر شد.
گلشيری تعدادی از داستانهای كوتاه و چند
شعر خود را در شمارههای مختلف جنگ به چاپ
رساند. در سال ۱۳۴۷، اين داستانها را در
مجموعهُ مثل هميشه
منتشر كرد.
گلشيری و تعدادی از ياران جنگ اصفهان، در سال
۱۳۴۶، همراه با عدهای ديگر از اهل قلم در
اعتراض به تشكيل كنگرهای فرمايشی از جانب
حكومت وقت بيانيهای را امضا كردند و با
تشكيل كانون نويسندگان ايران در سال ۱۳۴۷ به
عضويت آن درآمدند. در سه دوره فعاليت كانون در
جهت تحقق آزادی قلم و بيان و دفاع از حقوق
صنفی نويسندگان، گلشيری
همواره از اعضای فعال آن باقی ماند. در دورههای
دوم و سوم فعاليت كانون، به عضويت هئيت
دبيران نيز انتخاب شد.
رمان
شازده احتجاب را در سال ۱۳۴۸، و رمان
كريستين و كيد را در سال ۱۳۵۰ منتشر كرد. در
اواخر ۱۳۵۲، برای بار دوم به مدت شش ماه به
زندان افتاد و به مدت پنج سال نيز از حقوق
اجتماعی، از جمله تدريس محروم شد. ناچار در
سال ۱۳۵۳ به تهران آمد. در تهران با بعضی از
ياران قديمی جنگ كه ساكن تهران بودند و عدهای
ديگر از اهل قلم جلساتی هفتگی برگزار كردند.
مجموعه داستان نمازخانهُ كوچك من
(۱۳۵۴) ، و جلد اول رمان
برهُ گمشدهُ راعی (۱۳۵۶) حاصل همين دوره بود.
در سال ۱۳۵۴، نمايشنامهای از او به نام سلامان
و ابسال به روی صحنه آمد. اين نمايشنامه هنوز
منتشر نشده است.
در سال ۱۳۵۴، تدريس در گروه تئاتر
دانشكدهُ هنرهای زيبای دانشگاه
تهران را به صورت قراردادی آغاز
كرد. در پائيز سال ۱۳۵۶ گلشيری
در ده شب شعری كه كانون نويسندگان
ايرانبا همكاری انجمن فرهنگی
ايران و آلمان - انستيتو گوته - در
باغ اين انجمن بر پا داشت، سخنرانیای
با عنوان جوانمرگی در نثر معاصر
فارسی
ايراد كرد. در بهمن همين سال،
برندهُ جايزهُ فروغ فرخزاد شد. در
تابستان ۱۳۵۷، برای شركت در
طرح بينالمللی نويسندگی به آيواسيتی در
آمريكا سفر كرد. در چند ماه اقامت
در خارج از كشور در شهرهای مختلف
سخنرانی كرد و در زمستان ۱۳۵۷، پس از
بازگشت به ايران، به اصفهان رفت و
تدريس در دبيرستان را از سر گرفت.
|
|
|
|
و من در ۵۸ دوباره دبير شدم. در اصفهان دفتری
تشكيل شد به اسم" دفتر مطالعات فرهنگی" و
ضمناً در "كانون مستقل فرهنگيان" فعال
بودم. گاهی هم برای جلسات مهم كانون به تهران
میآمدم. در همين سال 58 با همسرم فرزانه
طاهری ازدواج كردم و آخر سال به تهران منتقل
شدم، به همان دانشكدهُ هنرهای زيبا، كه پس از
انقلاب فرهنگی، گمانم در سال ۱۳۶۰، حكم اخراج
گرفتم. |
گلشيری در بهمن ۱۳۵۸
معصوم پنجم را منتشر كرد. سال ۱۳۶۱ آغاز
انتشار گاهنامهُ نقد آگاه بود. مطالب
اين گاهنامه را شورايی متشكل از نجف
دريابندری، هوشنگ گلشيری،
باقر پرهام و محسن يلفانی (بعدتر،
محمدرضا باطنی) انتخاب میكردند.
انتشار اين نشريه تا سال ۱۳۶۳ ادامه
يافت.
در اواسط سال ۱۳۶۲،
گلشيری جلسات هفتگی داستانخوانی را كه
به جلسات پنجشنبهها
معروف شد، با شركت نسل جوانتر
داستاننويسان آغاز كرد. در اين
جلسات كه تا اواخر سال ۱۳۶۷ ادامه
يافت،نويسندگانی چون اكبر سردوزامی،
مرتضی ثقفيان، محمود داوودی، كامران
بزرگ نيا، يارعلی پورمقدم، محمدرضا
صفدری، اصغر عبداللهی، قاضی ربيحاوی،
محمد محمدعلی، ناصر زراعتی، رضا
فرخفال، آذر نفیسی، بیژن بیجاری،
عبدالعلی عظیمی، علی موذنی، عباس
معروفی، منصور كوشان، شهریار مندنیپور،
منیرو روانیپور شركت داشتند.
|
بخش عمدهای از آثار ین دهه در همین جلسات به
بحث گذاشته شد و اغلب به بازنویسیهای مكرر
كشيد تا از آن ميان بتوان بر چند داستان انگشت
گذاشت.
|
در اين جلسات آثار منتشر شدهای از شهرنوش
پارسیپور، سیمین دانشور، تقی مدرسی، محمود
دولتآبادی، رضا جولايی، ابوالحسن نجفی، رضا
براهنی، نجف دریابندری و اكبر رادی نیز با
حضور خود آنها نقد و بررسی شد.
جبهخانه در سال ۱۳۶۲ و حديث ماهيگير و ديو
در سال ۱۳۶۳ منتشر شد.
گلشيری از اواخر سال ۱۳۶۴، با همكاری با
مجلهُ آدینه از اولین شمارهُ آن، و پس از آن،
دنیای سخن، و پذيرش مسئوليت صفحات ادبی مفيد
برای ده شماره (۶۵ تا ۶۶) دور تازهای از كار
مطبوعاتی خود را در حالی آغاز كرد كه انتشار
اين نشريات سرآغاز فضای تازهای در مطبوعات
ادبی بود. سردبیری ارغوان كه فقط یك شماره
منتشر شد (خرداد ۱۳۷۰)، و سردبیری و همكاری باچند
شمارهُ نخست فصلنامهُ زنده رود (۱۳۷۱ تا ۱۳۷۲)
ادامهُ فعالیتهای مطبوعاتی او تا پیش از
سردبیری كارنامه بود.
|
در سال ۱۳۶۸، در اولین سفر به خارج از كشور پس از
انقلاب برای سخنرانی و داستانخوانی به هلند
(با دعوت سازمان آيدا)، و شهرهای مختلف
انگستان و سوئد رفت. در سال ۱۳۶۹ نیز برای شركت
در جلسات
خانهُ فرهنگ های جهان در برلین به آلمان
سفر كرد. در اين سفر در شهرهای مختلف آلمان،
سوئد، دانمارك و فرانسه سخنرانی و داستانخوانی
كرد. در بهار ۱۳۷۱ به آلمان، امریكا، سوئد،
بلژیك و در بهمن ۱۳۷۲ هم به آلمان، هلند، بلژیك
سفر كرد.
|
|
مجموعه داستان پنجگنج
در سال ۱۳۶۸ (سوئد) فیلمنامهُ دوازده رخ
در سال ۱۳۶۹، رمانهای
در ولايت هوا در سال ۱۳۷۰ (سوئد)، آينههای دردار
(امریكا و ايران) در سال ۱۳۷۱، مجموعه داستان دست تاريك،دستروشن
در سال ۱۳۷۴،و
در ستايش شعر سكوت
(دو مقالهُ بلند در بارهُ شعر) در سال ۱۳۷۴
منتشر شد.
گلشيری تدريس ادبيات داستانی را
كه پس از اخراج از دانشگاه مدت كوتاهی دردفتر
مجلهُ مفيد ادامه داده بود، در سال ۱۳۶۹ با
اجارهُ محلی در تهران و برگزاری كلاسهای
آموزشی و جلسات آزاد ماهانه از سر گرفت. در اين
دوره كه به دورهُ تالار كسری معروف شد،
ابوالحسن نجفی،م.ع. سپانلو و رضا براهنی نيز
به دعوت گلشيری
كلاسهايی برگزار كردند.
|
اين دوره يكی از درخشانترين نشستهای اين
سالها بود و حاصل دوستی اين دوستان است كه
همچنان مینويسند كه از آن جملهاند: محمد
تقوی، آذردخت بهرامی، حسین مرتضائیان
آبكنار، حسین سناپور، مهكامه رحیمزاده،
منصوره شریفزاده، و بسیاری دیگر. ین جلسات
با تعطیل تالار (كمبود مالی و دخالتهای
پنهان) به خانهها منتقل شد، و از صورت كلاس
درس به همسخنی تبديل شد. حاصل برای من
آشنايی از نزديك باشيوههای مختلف نقد بود،
بخصوص جلساتی كه اختصاصاً به خواندن متون
موجود پرداختيم، با اين چند صاحب قلم كه
همچنان هم ادامه دارد: آبكنار، فرهاد فيروزی،
تقوی، سناپور، كورش اسدی.
|
در كنار ادبيات و نقد معاصر، ضرورت
شناخت متون كهن نيز از دلمشغولیهای گلشيری
بود. او به همراه دوستانی از اهل قلم
در جلساتی هفتگی، كه از سال ۱۳۶۱ آغاز شد
و پانزده سالی ادامه داشت، بسیاری از
آثار كلاسیك فارسی را بازخوانی و
بررسی كرد.
|
در فروردين ۱۳۷۶، اقامتي نهماهه در آلمان به
دعوت بنياد هاينريش بل فرصتی شد برای به پايان
رساندن رمان جننامه
كه تحرير آن را سيزده سال پيشتر آغاز كرده بود.
در همين دوره، برای داستانخوانی و سخنرانی
به شهرهای مختلف اروپا رفت و جايزهُ ليليان
هلمن/ دشيل همت را نيز دريافت كرد. در زمستان
۱۳۷۶، رمان جننامه
(سوئد) و
جدال نقش با نقاش انتشار يافت.
|
گلشيری سردبیری ماهنامهُ ادبی كارنامه
را در تابستان ۱۳۷۷ پذیرفت و نخستین
شمارهُ آن را در دی ماه همین سال
منتشر كرد. در اين دوره جلسات
بررسی شعر و داستان نيز به همت او
در دفتر كارنامه برگزار میشد.
يازدهمين شمارهُ كارنامه به
سردبيری او پس از مرگش در خرداد ۱۳۷۹
منتشر شد.
|
|
گلشيری در دوازدهم تيرماه ۱۳۷۸ جايزهُ صلح اريش ماريا
رمارك
را در مراسمی در شهر ازنابروك آلمان
دريافت كرد.اين جايزه
به پاس آثار ادبی و تلاشهای او در
دفاع از آزادی قلم و بيان به او اهدا
شد.در مهر ماه همين سال در آخرين سفرش
در نمايشگاه بينالمللی كتاب
فرانكفورت شركت كرد. سپس برای سخنرانی
و داستانخوانی به انگلستان رفت.مجموعهُ
مقالات باغ در باغ
در پاييز ۱۳۷۸ منتشر شد.
به دنبال يك دورهُ طولانی بيماری، كه
نخستین نشانههای آن از پاييز ۱۳۷۸
شروع شده بود، هوشنگ گلشيری در ۱۶
خرداد ۷۹ در بيمارستان ايرانمهر تهران
در گذشت و در امامزاده طاهر
در مهر شهر كرج به خاك سپرده شد.
|