درگذشت
هوشنگ گلشیری نه تنها برای شاعران و نویسندگان بلکه
برای مردم ایران که یکی از نویسندگان بزرگش را از دست
دادند اندوهبار بود. گلشیری آثار بسیار بر جسته دارد
اما از میان آثارش من معصوم پنجم ویا زنده بر دار کردن
آن سوار که خواهد آمد را بسیار می ستایم ونقدی تحلیلی بر
آن نوشته ام که به زودی همراه با دیگر مقالات فلسفی
تحلیلی در کتابی با نام معرفت پنهان شده توسط انتشارات
خوارزمی چاپ خواهد شد. گلشیری داستان کوتاه (نرگس) مرا
بسیار دوست داشت و هر وقت که مرا میدید میگفت (با من از
نرگسها بگو) در روز درگذشتش شعر (با من از نرگسها بگو) از
اندوه او جاری و سروده شد که در همان زمان در ویژه نامه
مجله کارنامه چاپ شد و بعدها در مجموعه شعرم (چیزی به
خواب زمین نمانده است) چاپ گردید. اینک در سالگرد در
گذشت آن بزرگ با ذکر یاد و بزرگیش بریدهای از شعر بلند (با
من از نرگسها بگو) را در این جا قرار می دهم.
2
مرا
یار گفتی
اما
نمیگویی نام مرا
من
از سرود صبح نرگسها میآیم
از
سرود گیسوان باد
از
میان آب
با
من آغوشی از آواز چکاوک است
آواز
باران
آواز
عشقی که نمیدانم چرا باید در بیتابی نگاهها پنهان
کنم
و
با تو از سردی وحشت روز بگویم
که
در ریزش برگ برگ خاطرهها خلاصه شد
...
...
...
با
تو از اندوه تنهایی رهگذری بگویم
که
دیری عاشق نگاه نرگسها بود
اکنون
چندیست که در حسرت آواز نرگسها گم شده است
وشاید
هم بدیدار نرگسها رفته است
و
هیچ کس نمیپرسید
آن
رفته کی باز میآید؟
|