خانه
روشنان داستان کوتاهی است از هوشنگ گلشیری که یک سال
بعد از آینه های دردار نوشته می شود. آینه های دردار به ظاهر
سفرنامه ای است از سفری به چند کشور اروپایی که در زمان
بازگشت و حضور در خانه نویسنده گزارش می شود. در این سفر
نویسنده در هر شهری گاهی اثری از گذشته های دور و گاه از این
سال ها می خواند و با هر داستان به عمق گذشته دور یا نزدیک
می رود.
حضور
شاهدی در این جلسات داستان خوانی به این داستان های به ظاهر
پراکنده شکل می دهد تا ما را با گذشته نویسنده و آن شاهد
آشنا سازد. در صفحه ۱۰۳ کتاب آینه های دردار برای اولین بار
آن شاهد (صنم بانو)، پیش از ورود به خانه که بخشی از آن، خانه
زبان صنم بانوست، نام نویسنده را به زبان می آورد (ابراهیم)
و این بهانه ای می شود برای مخاطب تا پس از آن از خانه ی زبان
و ماهیت ش از نقطه نظر راوی مطلع شود.
در خانه روشنان به ظاهر
این دغدغه ادامه دارد تا این بار جهان متن از خانه ی زبان
نویسنده (بخوانید راوی) در بود و نبودش رمزگشایی کند. «سلسله
در سلسله شاهدان اند کاتبان» به شهادت راویان داستان که در
ذره ذره حضور و وجود اشیا تنیده شده اند شاید مدخل مناسبی
برای حضور کاتب در هستی وجودی اش باشد.
فضایی آینه گون که با
قوانین امتداد مفهومی و توالی زمانی و رابطه ی علّی منطقی
مغایرت دارد و هر آن تکه ای از وجود کاتب را عیان می کند.
در آینه های دردار، گلشیری
حدود چهل بار به بیان متفاوت بهانه ی نوشتن را لابلای سطور
کتاب به مخاطب عرضه می کند. در خانه روشنان کاتب به روایت
راویان ماهیت نوشتن را زندگی می کند.
«کاتب بود فقط کاتب. منیت
مبتذل مردانه حالا دیگر سوهان ها خورده بود. “به صلح با
جهان” نوشته بود کاتب: اگر آدمی بخواهد برسد، تاریکی را
باید در لفافی از فراموشی پنهان کند».
در خانه روشنان کاتب به
رسم معهود زبان این داستان، نوشتن را برای مریمِ داستان
توصیفی دیگر می کند. انگار که در صورت مثالی بیان تلخش از
نوشتن با جهان کنار آمده و دیگر نوشتن نفس بودن است برای اش،
نه بهانه ای دیگر.
«گفت: بازی است گاهی کار
نوشتن، جمله ای آدم می نویسد، بعد یکی دیگر تا آن جمله ی اول
را توجیه کند، مکانی شکل می گیرد یا آدمی سر بر می آورد که
باید راهش برد. خوب، همین طورها درگیر می شوی و یکدفعه می
بینی که داری برای بودنت توجیهی می تراشی، سرپناهی می سازی
تا… همین طورهاست که مدام باید نوشت، قمار است این کار،
برد هم ندارد، ولی چاره ای هم جز همین چیدن و بازچیدن نیست.»
خانه روشنان چنان که از
عنوانش پیداست روایت تاریکی و روشنی است که پیوسته در مکان
و زمان در حاشیه خیال بر کاتب می گذرد. در بودن و نبودن کاتب
برشی کوتاه از زندگی اش را بر ما عیان می کند.
نرگس همسر کاتب به همراه
غنچه دخترش هر از گاهی به خانه ی خیال یا همان خانه ی زبان
که مأمن کاتب است برای نوشتن، سر می زنند و با رفت و روب و به
یاد آوردن لحظه های بودن کاتب خیالی خوش می کنند. حتی بهرام
پسر کاتب هم نبودن پدر را باور ندارد و در پاسخ به مادر که
می گوید: این هم لباس های سیاهش. اگر رفته، پس چی پوشیده؟
بهرام می گوید: خوب، یک دست
تازه خریده بوده و یک جایی پنهان کرده.
دو موتیف اصلی در داستان
تاریکی و روشنایی است. در خانه ی خیال کاتب است که این دو
موتیف ما را پاندول وار به گذشته و حال کاتب می آورد و می
برد. به سفری در اروپا که با شاهدی از گذشته به نام مریم
برمی خوریم، تا توجیه بودن های کاتب و چگونه اندیشیدنش در
گذشته های دور و به صلح با جهان رسیدنش در حال.
به قول استاد صالح حسینی،
در خانه روشنان، ترکیب تاریکی و روشنایی ست که تصاویر آن ها
در کلمات و ترکیبات دیگر مدام تکرار می شود. مکان این دو
تصویر مکرر «خانه» است. خود «خانه» به دلیل «ما» بودنِ راوی،
به صورت خانه های متعدد در می آید و کاتب که کلید را در
جاکلیدیِ در می چرخاند مثل این است که کلید را در تک تک خانه
های «ما»ی راوی چرخانده است و کاتب در یک خانه نیست، در
خانه خانه های ماست.
و این بدعتی از بدایع هوشنگ
گلشیری ست که در هر داستان به کشف تازه ای از خود و جهان
خود می رسید و هم از این روست که بر این باورم که خانه
روشنان را باید چندباره خواند تا به کشف تازه ای از جهان
متن این نویسنده رسید.
نکته ای دیگر که در بیشتر
داستان های کوتاه یا بلند گلشیری بدان پرداخته و اینجا در
خانه روشنان هم به ظرافت اشاره ای بدان می کند، روی گردان
بودن نویسنده از نحله های فکری بود که آسیبش را در زمان
حیات خود دیده بود و از دربندِ جریان های فکری بودن دوری می
گزید.
با
زندگی و آثارش به نسل بعد اشارتی داشت که نوشتن یا نویسنده
بودن مستلزم حیات فردی است و استقلال هنرمند از هر بینش
طبقه بندی شده ای رهگشای آثارش در میان آیندگان است.
|