|
|
|
|
|
صفحه نخست > فرهنگ و
هنر
گرينويچ 11:40 - 18/08/2003
|
سير داستان کوتاه از آلن پو تا گلشيری
سخنرانان به سير
داستان کوتاه پرداختند. از سمت راست: حسين سناپور، دكتر حسين پاينده ،
مصطفی مستور
با وجود اقبال بيش از حد
جامعه ايرانی به داستان كوتاه هنوز در تعريف آن با نكاتی مواجه هستيم
كه نياز به بحث و تفحص بيشتری دارد. به همين مناسبت نود و پنجمين نشست
كتاب ماه ادبيات و فلسفه با موضوع « داستان كوتاه: پيچيدگی های ناپيدا
21 مرداد ماه در خانه كتاب تهران برگزار شد.
در آغاز اين نشست
مصطفی مستور در باب نحوه شكل گيری داستان كوتاه اظهار داشت: داستان
كوتاه در اوايل قرن نوزدهم با داستان های « ادگار آلن پو» در آمريكا و
نيکلای گوگول در روسيه، متولد شد.
به
نظر می آيد داستان كوتاه به دنبال يك ضرورت تاريخی و اجتماعی به
وجود آمد. انقلاب صنعتی و پيدايش ماشين و تفوق و تسلط مؤلفه ای
به نام سرعت بر تمام اركان و وجوه زندگی انسان، نويسندگان را به
نقطه ای رساند كه احساس كردند برای بيان نظريات و حرفهای خويش
به راه های ميان بر نيازمندند. بنابراين به ابداع داستان كوتاه
دست زدند |
|
مصطفی مستور
| مصطفی مستور گفت: وجه تمايز داستان
های پو و گوگول اين بود كه تأكيد و تمركز پو در داستان نويسی بر ارايه
يك طرح قوی بود و شخصيت ها در درجه دوم اهميت قرار داشتند. اما گوگول
برخلاف او به شخصيت ها می پرداخت و طرح در آثارش كم رنگ تر بود. اين
تمايز بعدها با ظهور آنتوان چخوف و گی دوموپاسان بيشتر شد.
به گفته سخنران، در عين حال نخستين نظريه
پرداز داستان كوتاه، ادگار آلنپو محسوب می شود. او برای نخستين بار
تعريفی از داستان كوتاه ارائه كرد كه گرچه تعريفی پر از تكلف و تصنع
بود و تقريباً خودش تنها رهرو آن باقی ماند اما از حيث تاريخی شايان
توجه است.
"پو معتقد بود كه داستان كوتاه بر محور « تأثير
واحد» شكل می گيرد و نويسنده بايد از همان ابتدا تمام عناصر و كلمات
داستان خود را به منظور القاء يك تأثير کلی و يگانه كه ساير تأثيرات
داستان كوتاه نسبت به آن از اهميت كمتری برخوردارند، شكل دهد و داستان
را بنويسد."
مصطفی مستور در باب دلايل پيدايش داستان كوتاه در
اوايل قرن نوزدهم گفت: به نظر می آيد داستان كوتاه به دنبال يك ضرورت
تاريخی و اجتماعی به وجود آمد. انقلاب صنعتی و پيدايش ماشين و تفوق و
تسلط مؤلفه ای به نام سرعت بر تمام اركان و وجوه زندگی انسان،
نويسندگان را به نقطه ای رساند كه احساس كردند برای بيان نظريات و
حرفهای خويش به راه های ميان بر نيازمندند. بنابراين به ابداع داستان
كوتاه دست زدند.
وی افزود: به لحاظ شخصی و فردی داستان كوتاه
محصول فشاری است كه بر روح نويسنده وارد می شود و او برای رهايی از
اين فشار نيازمند منفذ است كه اين منفذ در داستان كوتاه شكل می گيرد.
گويا نويسنده با نوشتن داستان كوتاه از يك فشار عظيم روحی رهايی می
يابد. اما در رمان اين طور نيست چون فشار نمی تواند به صورت مستمر
ادامه يابد. شايد به همين سبب است كه داستان كوتاه را به برش عرضی و
رمان را به برش طولی تشبيه كردهاند.
خواندن يك داستان كوتاه همان احساسی را در
خواننده بر می انگيزد كه بيننده تابلوهای امپرسيونيستی پس از
ديدن چنين تابلويی دارد. در عين حال كه يك پديده ارزشمند از حيث
زيباشناختی در مقابلش قرار دارد، اما نيمه تمام است. داستان
كوتاه نيز برشی از زندگی است و كامل نيست |
|
حسين پاينده
| پس از مصطفی مستور، حسين پاينده در
باب تمايز داستان كوتاه با حكايت و رمان سخن گفت.
به گفته او،
داستان كوتاه از كوتاه ترين شكل روايت، يعنی حكايت، اين گونه متمايز
می شود كه ساختار معينی دارد و شخصيت پردازی آن همراه با پيچيدگی
است. همچنين از زاويه ديد، استفاده مناسبی می كند.
آقای پاينده
افزود تفاوت داستان كوتاه با بلندترين شكل روايت يعنی رمان در اين است
كه داستان كوتاه هدفی ساده تر دارد و آن آشكار كردن جنبهای از يك
شخصيت است. برخلاف رمان كه تحول يك شخصيت را با وقايع متعدد و در
دورهای طولانی نشان می دهد.
وی گفت: داستان كوتاه غالباً به
نحو معنا داری يك تصوير از زندگی ناميده می شود. اين قياس بين ادبيات
و نقاشی كاملاً بجاست. خواندن يك داستان كوتاه همان احساسی را در
خواننده بر می انگيزد كه بيننده تابلوهای امپرسيونيستی پس از ديدن
چنين تابلويی دارد. در عين حال كه يك پديده ارزشمند از حيث زيباشناختی
در مقابلش قرار دارد، اما نيمه تمام است. داستان كوتاه نيز برشی از
زندگی است و كامل نيست.
به گفته حسين پاينده، اين تناقض ماهوی
يعنی از سويی ميل کردن به كمال و از سوی ديگر همواره ناقص بودن نوعی
تعامل بين خواننده و اثر ادبی ايجاد می كند كه هدف آن برانگيختن تفكر
در خواننده است. در نقاشی های امپرسيونيستی، اشياء شكل معينی ندارند و
سطوح شان برحسب اصل واقع نمايی تصوير نمی شوند. بلكه برداشت يا تأثير
لحظهای نقاش از يك منظره اند كه بازآفرينی شده است. نويسندگان داستان
كوتاه نيز به طور خودآگاه به نقاشی توجه داشتند.
وجه
تمايز داستان های پو و گوگول اين بود كه تأكيد و تمركز پو در
داستان نويسی بر ارايه يك طرح قوی بود و شخصيت ها در درجه دوم
اهميت قرار داشتند. اما گوگول برخلاف او به شخصيت ها می پرداخت
و طرح در آثارش كم رنگ تر بود. اين تمايز بعدها با ظهور آنتوان
چخوف و گی دوموپاسان بيشتر شد |
|
مصطفی مستور
| وی در توضيح مشابهت داستان كوتاه با
عكاسی گفت: بعد از نقاشی امپرسيونيستی، آنچه بيشترين تأثير را بر
داستان كوتاه گذاشته، عكاسی است. كار يك عكاس با يك نويسنده داستان
كوتاه تفاوتی ندارد. ما دو نوع عكس داريم: عکسی كه خود آگاه و تعمدی
گرفته می شود و عکسی كه بدون تأمل گرفته می شود. عكس بدون تأمل نوعی
پرتوافشانی بر يك موضوع است كه نيازمند شرح و بسط نيست. هنر نويسنده
داستان كوتاه نيز عبارت است از آفرينش تصاويری كه شرح و توضيح ندارند و
تنها در ذهن خواننده بسط می يابند.
آخرين نفری که درباره داستان
کوتاه سخن گفت حسين سناپور داستان نويس بود.
وی درباره تنوع در
نحوه پيدايش داستان كوتاه گفت: داستان كوتاه از بدو پيدايش، با تنوع
همراه بود. از آن زمان تاكنون، تحولات داستان كوتاه بسيار بيشتر از
رمان بوده است. طبعاً به جز عوامل متعددی مثل كوتاهی زمان نوشتن و
سهولت انتشار، عامل مهم و تعيين كننده سهولت فرم پذيری نقش بسيار
مهمی در اين تحولات داشته است.
آقای سناپور گفت به نظر می رسد
انواع داستانهای نويسندگانی چون فرانتس كافكا، خورخه لوئيس بورخس،
گابريل گارسيا ماركز و حتا ساموئل بكت با وجود تفاوت های عميق، ادامه
كار ادگار آلن پو است چرا كه همگی به ترس ها و كنجكاوی های عميق بشر در
مقولات مجرد و مفاهيم ازلی و ابدی زندگی انسان می پردازند. داستانهای
جيمز جويس، ويليام فاكنر، ويرجينيا وولف، هم چون به تنهايی و انزوای
فرد زير بار تحولات زندگی معاصر می پردازند، از تبار داستانهای گوگول
هستند.
گلشيری در بعضی از داستان هايش مفهوم مرگ، خلق
كردن، هستی و نيستی و به خصوص ناخودآگاه قومی را موضوع كار خود
قرار داده است كه او را در جرگه آلن پويی ها قرار می دهد. از سوی
ديگر در بسياری از داستان هايش كه جنبه های اجتماعی تر دارند،
نوع نگاه و برخورد گوگول ديده می شود. در اين آثار شخصيت ها در
پی فهم وضع موجود هستند، نه تغيير آن |
|
حسين سناپور
| وی افزود داستانهای ارنست همينگوی،
جان اشتاين بك، ارسكين كالدول و ماريو وارگاس يوسا را هم می توان
ادامه داستان های دوموپاسان دانست به اين اعتبار كه شخصيت های اين
داستانها در جدال دايمی با جامعه خود هستند و سعی دارند با تغيير دادن
مناسبات اجتماعی جايگاه خود را نيز تغيير دهند، گرچه شكست می
خورند.
حسين سناپور ضمن اشاره به بيژن نجدی، بهنام ديانی، كورش
اسدی، ابوتراب خسروی، محمدرضا كاتب، محمدرضا صفدری، علی خدايی و شهريار
مندنی پور به عنوان تعدادی از مطرح ترين نويسندگان داستان كوتاه در
دهه هفتاد، آثار آنها را از حيث مشابهت با آثار آلن پو، دوموپاسان و
گوگول سنجيد و در باب هوشنگ گلشيری گفت: پيچيده ترين داستان ها به
گواه تنوع، تفاوت و چند وجهی بودن به هوشنگ گلشيری تعلق
دارد.
به گفته سخنران، گلشيری در بعضی از داستان هايش مفهوم
مرگ، خلق كردن، هستی و نيستی و به خصوص ناخودآگاه قومی را موضوع كار
خود قرار داده است كه او را در جرگه آلن پويی ها قرار می دهد. از سوی
ديگر در بسياری از داستان هايش كه جنبه های اجتماعی تر دارند، نوع نگاه
و برخورد گوگول ديده می شود. در اين آثار شخصيت ها در پی فهم وضع موجود
هستند، نه تغيير آن.
آقای سناپور افزود اما گلشيری داستان هايی
هم دارد كه شخصيت ها با اعتراض به وضع موجود سعی در تغيير آن دارند كه
اين داستان ها خود به خود او را در زمره موپاسانی ها قرار می دهد، گرچه
اين دسته داستان ها در كارهای او بسيار كمتر هستند. به پيچدگی كار او
می توان اين نكته را افزود كه وی در بعضی از آثارش همزمان از دو يا حتا
سه نوع برخورد با واقعيت استفاده می كند. | |
|
|