به بهانه سالمرگ هوشنگ گلشیری
مأموریتی برای آزادی نوشتن
خالق داستان ماندگار «شازده احتجاب»، آنچنان که در مراسم دریافت جایزه اریش ماریا مارک، در آلمان میگوید از سر اتفاق از فهرست قتلها جان به در برد و زنده ماند؛ هرچند فشارها هرگز دست از سرش برنداشت. کتابهای هوشنگ گلشیری همواره با مشکل چاپ مواجه بودند و از سال ۵۷ تا سال ۷۹ که این نویسنده به علت بیماری ذاتالریه درگذشت، بیشتر کتابهایش اجازه چاپ نداشتند، جز چند تایی که چند سالی در دوره اصلاحات منتشر شدند.
علاوه بر این، گلشیری به گفته خودش در بیست و دو سالی که در سالهای پس از انقلاب زنده بود، گاه در تلویزیون «جاسوس سیا» خوانده شد و گاه در روزنامههای وابسته به حکومت از او با عنوان «جاسوس سفارتخانه آلمان» نام بردند. گلشیری بیش از چهل سال به طور مداوم نوشت و کمتر فرصت یافت انتشار آزادانه آثارش را ببیند، به جای آن در همه این سالها آنچه نصیبش شد به گفته خودش «بیم زندان و ترور» بوده است. اما این نویسنده از آن گروه نویسندههایی بوده که هراس حکومتها از تأثیر و حضور آنها تنها به زمان زنده ماندنشان محدود نمیشود؛ مثل صادق هدایت.
رضا براهنی در همان نوشتهاش به مناسبت سالمرگ گلشیری، آنجا که از تهدیدها و بازجوییهای اعضای کانون نویسندگان میگوید، اشاره میکند که در ذهن احضارکنندگان این نکته نهفته بود که این نویسندگان در سقوط شاه مؤثر واقع شده بودند و در صورتی که آزاد گذاشته شوند، بر سر جمهوری اسلامی هم حکومت آوار میشود.
اگر گلشیری در همه سالهای پس از انقلاب با مشکل سانسور و عدم چاپ کتابهایش مواجه بود، این موضوع اکنون که دوازده سال از مرگ او میگذرد بیشتر شده است. محمدرضا سرشار، یکی از نویسندگان نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی، در گفتوگویی به مناسبت دوازدهمین سالگرد گلشیری میگوید: «انحطاط اخلاقیای که در بسیاری از آثار گلشیری موج میزند، چندشآور است، آدم داستان گلشیری مثلا از اینکه با همسر دوست خود رابطه نامشروع برقرار کند، ذوق میکند.»
سرشار با ابراز تأسف از انتشار آثار گلشیری که به زعم او به ترویج فساد در جامعه دامن میزند، در مورد او میگوید: «بعد از انقلاب مینالید که چرا به بعضی از کارهای گذشته او اجازه تجدید چاپ داده نمیشود. که متأسفانه در دوره هشت ساله دولت آقای خاتمی تقریباً کلیه آثار او تجدید چاپ شد و الآن هم بعضاً تجدید چاپ میشود. ولی «جننامه»اش را که میگفت: در خارج از کشور منتشر کرده است حال آنکه ما میدانیم همین جا هم به صورت غیرقانونی منتشر شده است.»
واقعیت این است که بیشتر آثار گلشیری در سی و سه سال گذشته چندان بخت انتشار مداوم یا حتی کوتاه مدت را نداشتهاند.شازده احتجاب، مشهورترین رمان این نویسنده در سال ۱۳۴۸ برای نخستین بار منتشر شده و تا سال ۱۳۵۸ به چاپ چهاردهم رسید و تاکنون به زبانهای مختلف ترجمه شده است اما از سال ۵۸ تاکنون تنها دوره کوتاهی در فاصله سالهای ۷۹ تا ۸۱ منتشر شد و پس از آن چاپ و انتشار این کتاب متوقف شد.
«آینههای دردار» نخستین بار در آمریکا منتشر شد، در دهه هفتاد انتشارات نیلوفر در تهران توفیق چاپ آن را به دست آورد که البته از سال ۱۳۸۰ انتشار این کتاب به طور کامل ممنوع شده است. بسیاری از آثار این نویسنده هرگز در ایران امکان چاپ نیافتهاند، مثل «جننامه» که در سال ۷۶ در سوئد منتشر شد، یا «ولایت هوا» و «بره گمشده راعی» که این آثار نیز تنها در سوئد و از سوی انتشارات ایرانی عصر جدید منتشرشده است. اما توقف چاپ برخی آثار یا عدم ارائه مجوز آثار گلشیری در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سال ۱۳۸۹ به حد اعلای خود رسیده و همه آثار این نویسنده با ممنوعیت عرضه در این نمایشگاه روبهرو شدهاند.
رسانههای ایران در همان زمان با انتشار خبری در مورد منع عرضه آثار گلشیری و فروغ فرخزاد در این نمایشگاه از تلاش دولت برای جلوگیری از انتشار آثار قبل از سال ۸۴ منتشر شده خبر دادند. هرچند گلشیری خود معتقد بود و در گفتوگویی بر این نکته تاکید میکند که اگر یک حکومت فهمید که با آزاد کردن و رها کردن جامعه به خطر نمیافتد، مشکل حل است. اما مخالفت و برخورد با آنچه نام و یاد گلشیری را با خود دارد تنها به جلوگیری از نشر آثار او محدود نمیشود.
بنیاد گلشیری که از سوی همسر او فرزانه طاهری اندکی پس از مرگ این نویسنده با هدف اهدای جایزه به بهترین داستان و رمان سال تأسیس شد و چند سالی هم کلاسهای قصهنویسی در آن برگزار میشد اکنون با مشکلات بسیاری مواجه است. فرزانه طاهری در سال ۸۳ از عدم همکاری سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران برای تخصیص فضا و مکانی برای برگزاری کلاسهای این بنیاد خبر داد. به گفته خانم طاهری، مدیر این بنیاد، پس از تغییراتی در سازمان فرهنگی ـ هنری شهرداری تهران، عذر آنها خواسته شد و به دلیل پیدا نکردن محل استقرار، کلاسها ادامه پیدا نکرد.
مراسم جایزه هوشنگ گلشیری هم در دورههای آغازین با امکانات مختصر در چند فرهنگسرا برگزار شد، اما در سال ۱۳۸۶، فرزانه طاهری در روزهای نزدیک به برگزاری مراسم جایزه گلشیری از مشکل برگزاری جا برای برگزاری این جایزه و عدم همکاری سازمانهای ذیربط خبر داد. طاهری همان سال به دادگاه احضار شد تا برای اهدای جایزه بنیاد گلشیری به رمان «آداب بیقراری» نوشته یعقوب یادعلی پاسخگو باشد.
سرانجام بنیاد گلشیری که هوشنگ گلشیری قصد تأسیس آن را با نام «شهرزاد» یا «هدایت» داشت ولی به علت آغاز بیماریاش در اواخر سال ۱۳۷۸ این طرح نیمه کاره ماند، با مشکل تازهای روبهرو شد: سایت این بنیاد در ۲۷ آبان ۸۹ فیلتر شد و دسترسی به آن در داخل ایران غیرممکن است. هوشنگ گلشیری به گواه بسیاری تنها نویسنده نبود، او نه تنها در ادبیات داستانی ایران جایگاه هدایت و جمالزاده را در زمانه خودش داشت، بلکه از پیشتازان حمایت از آزادی بیان بود، همچنین گلشیری در سالهای آخر زندگی خود به آموزش داستاننویسی و تربیت شاگرد پرداخت. شاگردانی که اکنون آنها نیز از تیغ تند و بیرحم سانسور و توقفیف آثارشان در امان نماندهاند.
سرشار در گفتوگوی خود با اشاره به اقدام گلشیری در مورد پرورش داستاننویس میگوید: «عمده تأثیر گلشیری بر داستاننویسان که البته از نظر آثار یا شخص خودش چندان قابل توجه نیست، در نتیجه باندبازی و محفلگرایی و شلوغکاریها و جوسازیهای مطبوعاتی و رسانهای است. میدانید که او اهتمام زیادی به تشکیل کلاس و جلسات نقد و محفلهای ادبی، خاصه در بعد از انقلاب با جوانها داشت. حتی در همان آپارتمانهای اکباتان که زندگی میکرد، آپارتمانی را هم خریده بود و به همین کارها اختصاص داده بود. پیوسته هم در نخ شناسایی جوانهای بااستعداد حتی مذهبی و جذب آنها به جلسات و کلاسهای خصوصی خودش و استحاله آنها از نظر فکری و اخلاقی بود.»
آنچه سرشار میگوید نمونهای از تلقی حکومت از تفکر گلشیری و حتی شاگردان اوست. به عنوان مثال حسین سناپور، داستاننویس که از شاگردان گلشیری بود و بعدها در بنیاد گلشیری قصهنویسی درس میداد، مدتهاست با ممنوعیت یا سرگردانی در چاپ آثارش روبهروست. عدم انتشار مهمترین کتاب سناپور با نام «نیمه غایب» پس از ۱۵ چاپ باعث شد این موضوع در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ هم مطرح شود.
حسین مرتضائیان آبکنار، داستاننویس و از دیگر شاگردان هوشنگ گلشیری هم با چنین وضعی روبهرو شده است.
آنچنان که مجموعه کتابهای او دیگر در ایران منتشر نمیشوند و نشر ناکجا در پاریس به تازگی اقدام به چاپ آنها کرده است. همچنین میتوان از منیرالدین بیروتی داستاننویس و شاگرد دیگر گلشیری نام برد که با توقیف یکی از آثارش روبهرو شده است. رمان «چهار درد» این نویسنده که قبلا از سوی نشر ققنوس منتشر شده و برنده جایزه بنیاد گلشیری هم شده است در سال ۸۵ از سوی وزارت ارشاد غیرمجاز اعلام شده است.
بیروتی یکبار درباره وضعیت انتشار آثارش گفته بود: «ما خیلیوقت است که دلسرد شدهایم و از چاپ کتابهایمان هم پشیمانیم. چند اثر را آماده انتشار دارم، اما دیگر پیگیر نمیشوم و اصلا کتاب چاپ نمیکنم.» انگار جمهوری اسلامی، کتابهای شاگردان گلشیری را هم ادامه کتابهای خود این نویسنده میداند و به همین جرم به جنگ آنها رفته است.
اورهان پاموک میگوید: «وقتی نویسندهای آزاد نباشد، هیچ نویسنده دیگری هم آزاد نیست.» حالا درباره گلشیری هم باید گفت که تا وقتی آثار این نویسنده در ایران آزاد نیست، هیچ نویسندهای در آن سرزمین آزاد نیست؛ و گلشیری این را خوب میدانست. زیرا او نوشتن را همچون مأموریتی در راه دفاع از «حق آزادانه نوشتن» انتخاب کرده بود.