پويا رفويي در مراسم بزرگداشت گلشيري در دانشگاه تهران(1)؛
معاصر بودن يعني نابهنگامي
پويا رفوئي با بيان اين مطلب كه حواريون و شاگردان گلشيري جز
استثناها كاري پيش نبردند. هريك به راه شبهه و شعبده رفتند و در كارگاهها و
صومعهگاههاشان جعل حديث ميكنند شايد دهه شصتيها، رسولاني بشوند كه به
خطاب او وفادار باشند.
ایلنا: بزرگداشت هوشنگ
گلشيري، در آستانه دهمين سالگرد مرگش، روز گذشته(13 ارديبهشت) در تالار
باستاني پاريزي دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار شد.
پس از مرگ قيصر
امينپور و سفر دكتر شفيعي كدكني، بزرگداشتي براي يكي از نويسندگان جريانساز
معاصر توسط دانشجويان آنهم درحاليكه در دانشكده ادبيات تنها يك واحد درسي به
ادبيات معاصر فارسي اختصاص داده شده است، اشارهاي است به مسئولان دانشگاه و
اساتيد تنظيمكننده برنامههاي درسي كه انگار از غافله زمانه عقب افتادهاند
و نقصان كاري آنها را دانشجويان در بزرگداشت و مراسمي از اين دست، جبران
ميكنند.
در اين مراسم كه با استقبال دانشجويان و اهالي ادبيات مواجه شد،
پويا رفويي، ضياء موحد، فرهاد فيروزي، باربد گلشيري، يونس تراكمه، محمد تقوي
و مهسا اسداللهنژاد(باني اين مراسم) به ايراد سخنراني پرداختند و در انتها
هم فيلم داستانخواني گلشيري از داستان «زندانباغان» پخش شد.
نخستين
سخنران اين مراسم «پويا رفوئي» بود كه با خوانش چند سطري از «خانه روشنان»
گلشيري به ايراد سخنراني پرداخت.
پويا رفويي گفت: اكنون پس از ده سال كه
از مرگ گلشيري ميگذرد، اين سئوال مطرح ميشود كه آيا گلشيري معاصر ما است يا
خير و اصلا معاصر بودن به چه معنا است. زماني رولان بارت گفت: معاصر بودن
يعني نابهنگامي.
نابهنگامي گلشيري يعني از اتصال يا انطباق با دوران خود
سر باز ميزد. كساني در روزگار ما معاصر ميشوند كه خود را به تمامي
خواستههاي آن روزگار منطبق نسازند. گلشيري با ما ناهمزمان بود و درست به
همين دليل همچنان معاصر ما است.
ناهمزماني گلشيري به اين معنا نيست كه او
در زماني ديگر ميزيست و خود را متعلق و برآمده از دوراني ديگر ميدانست. اگر
از شازده قجر مينوشت هيچ نوستالژي حسرت باري از لحن نوشتهاش برنميخواست.
در يكي از داستانهايش شاعري زنداني، ده سال سپري شده را در تار و پود
نوشتهاش با هزار سال حبسيه فارسي پيوند ميزند و به ناگهان اوين با ناي و
.... گوهري پيدا ميكند. گذشته در نوشته گلشيري افسانه نيست. نشانگان يا
علامت بيماري است.
رفويي ادامه داد: به تعبير جورجي آگامبن، معاصر بودن
خصلت فردي است كه با علم به آنكه ميداند زمانه او را به خود نميپذيرد، با
اين حال از زمانهاش نميگريزد. معاصر بودن همواره با كيفيتي پارادوكسي و
پرالتهاب همراه بود. معاصر بودن به معناي فاصله گرفتن از زمانه در نثر و
داستان گلشيري موج ميزند، اهتمام او براي منتفي كردن دهشت برآمده از گذشته
است. گلشيري به روزگار خودش خيرهخيره مينگريست اما نگاه خيره نويسنده معاصر
با سايرين فرق ميكند. معاصر آنگاه كه به زمانهاش چشم ميدوزد، به جاي
نورهاي آن ظلمتش را ميبيند، وضعيت موجود، حوادث جهان پيرامون به چشم آدم
معاصر، مبهم و تيره و تار ميآيد. اما چطور ميتوان، نورهاي تاريكي را و به
قول خود گلشيري، نورهاي سياه زمانه را ديد.
وي افزود: مخاطبشناسان
ميگويند تاريكي، پارگي شديد و ناگهان نور در پارهاي از سلولهاي عصبي است
كه گاه در شبكيه چشم فعال ميشوند. به محض فعال شدن اين سلولهاست كه ما
تاريكي را حس ميكنيم. بنابراين تاريكي در فرآيند ديدن و صرفا غياب نور نيست.
نوع خاصي از ديدن است. با استفاده از اين نگاشت تاريكي است كه معاصر بودن
اتفاق ميافتد. خود را به تمامي و منفعلانه به زمانه خود تقديم نميكند.
معاصر، ظلمت را به رغم هجوم نورهاي بصيرت در هر دوران كشف ميكند و اجازه
نميدهد نورهاي درنده، نورهاي وقيح لهاش كند.
رفوئي با اشاره به وفاداري
گلشيري در كارنامه نويسندگياش به دو مقوله شعر و سياست، گفت: گلشيري به جز
مدت كوتاهي در طول حياتش، به جز وساطت نثر، بدون ميانجي داستان به هيچ يك از
اين دو نپرداخت. مواجهه گلشيري با شعر و سياست از صنف آنچه فلاسفه ميگويند،
نبود. هرچند درباره هردو مقوله نوشت، ميتوان به تاسي از باختين گفت: نوشته
گلشيري حاصل از دونيرو دانست. يكي نيروي گريز از مركز شعر و ديگري، نيروي
درون مركز سياست. گلشيري در داستانهايش همواره تلاطم صدا و معنا را بروز
ميداد. نوشته او هيچگاه دوري از ريتم نيست. كوچكترين نشانههاي خلق ريتم
نيز در نوشتههاي او مولفههاي خاصي دارد. با اين حال شاعرانه هم نمينويسد.
او معنا، سير روايت و شخصيتپردازي را به مصاف ريتم ميبرد و از اين بابت است
كه در نثر او ايده شعر، همواره حي و حاضر است. از طرف ديگر به تاثير نيروي
گريز از مركز سياست، بيتوجه نيست. در همه رخدادهاي دورانساز مهم پيرامون
خود شركت ميكند و موضعگيرياش، علني و جسورانه است؛ كودتا، انقلاب و جنگ،
مهمترين ضربههاي مدرن در زندگي حاشيهنشيني ايران معاصر به شمار ميروند و
همه اينها در نوشتههاي گلشيري از «مردي با كراوات سرخ»، «فتحنامه مغان» و
«زندانيباغان» حضور دارد. در زمان تقويمي نيروي جادوي شايد هست كه سر باز
ميزند، پافشاري ميكند و خود اسباب دگرديسياش را فراهم ميكند. براي فراچنگ
آوردن زمانه، براي معاصر شدن، گلشيري به فرم ادبي «همچنان و نه هنوز» متوسل
ميشد.
وي ادامه داد: تكاپوي پيوسته گلشيري در پي به دست آمدن آن لحظه به
دست نيامدني بود كه حالا به طيب خاطر ميتوانيم نام اكنون بر آن نهيم. او نه
در پي تاسيس مفهومي تازه بود و نه درصد اجراي تكنيك خاص برآمد. حالا او به يك
سبك مبدل شده است و سبكها هميشه خيلي دير هستند. سبك به قولي اكنون به دست
نيامدني در گذشته سپري شده است. جغرافياي زمان در طرز نوشتن گلشيري نيست كه
گذشته چيزي در پشت سر و آينده چيزي در پيش رو باشد. گذشته همان كه به فراست
در و با شعر و سياست، دريافت بخشي از اكنون ماست كه ما مطلقا از زيستن در آن
ناتوانيم.
رفويي متذكر شد: چنانچه به طور قراردادي گلشيري را به مسيح
تشبيه كنيم و براي او وجهي خيالي قائل شويم، حالا از پس اين ده سال،
ميتوانيم بگوييم حواريون او، با امتنان نظر از استثناها، همگي از دهه پنجاه
بودند و كاري پيش نبردند. هريك به راه شبهه و شعبده رفتند و در كارگاهها و
صومعهگاهها و خانقاههايشان جعل حديث ميكنند. اما شايد در آستانه دهه دوم
پس از گلشيري، دهه شصتيها، رسولاني باشند يا بشوند. آنها بيشتر از آن كه به
سبك يا حتي منش او وفادار باشند، به خطاب او وفادارند. آنچه پيداست اين كه در
مدار اضطراب او قرار گرفتهاند و با پارادوكس گلشيري بودن، پيوست و گسست
توامان با زمان داشتن، معاصر بودن درگير شدهاند و مينويسند. و مينويسيم تا
با رستگاري كلمه مگر، اين همه نورهاي ظلماني و زمهريري ملغي شوند.
پايان
پيام
1389/2/14 - 13:30:05
کد خبر : 121670
اعلام نظر