قالب وردپرس پوسته وردپرس قالب فروشگاهی وردپرس وردپرس
خانه / ادبیات / درباره / درباره نویسنده: هوشنگ گلشیری | دوستانِ داستان، داستانِ دوستان
HamMihan-20151105939724039131424706428.831 (1)

درباره نویسنده: هوشنگ گلشیری | دوستانِ داستان، داستانِ دوستان

هوشنگ گلشیری ۱۳۷۹-۱۳۱۶؛ بین این خط تیره که آستانه‌ و پایانه‌ی داستان زندگی هوشنگ گلشیری را به هم وصل می‌کند میانه‌ای است از اتفاقاتی که ادبیات معاصر ایران را تکان داد و پایه‌های آن را محکم کرد. هوشنگ گلشیری نه تنها یکی از غول‌های بزرگ ادبیات داستانی به شمار می‌رود بلکه خیلی‌ها در اطراف او رشد کردند که حالا هر کدام شخصیت برجسته‌ای در ادبیات محسوب می‌شوند.

هوشنگ گلشیری را در ابتدا می‌توان به واسطه‌ی کتاب «شازده احتجاب» شناخت اما پیش از نویسندگی او شغل دیگری داشت. گلشیری بعد از گرفتن دیپلم در روستایی دور افتاده بین اصفهان و یزد معلم شد. اما اگر کمی بیش‌تر به عقب برگردیم، درمی‌یابیم که هوشنگ گلشیری در خانواده‌ای کارگری و در خانه‌ای کوچک به دنیا آمد و بنا به گفته‌ی خودش اثر این زندگی را می‌شود در کتاب «جن‌نامه»‌اش ردیابی کرد. با همه‌ی این‌ها هوشنگ گلشیری نویسنده‌ای شاخص محسوب می‌شود که در داستان‌هایش هم به «فرم داستان» و هم به «اندیشه‌ی اثر» توجه ویژه‌ای داشت و در شاهکارش «شازده اجتجاب» تعادلی میان این دو برقرار ساخت و اثری خلق کرد که نه تنها در دوره‌ی خودش بلکه تا همیشه به اثری ماندگار تبدیل شد. خودش در جایی گفته که قصد داشته «بوف کور» زمان خود را بنویسد که در این‌باره می‌توان غرور او را تحسین کرد و کتابش را هم‌تراز بوف کور ستود.

11224

یکی از اولین قدم‌های بزرگ گلشیری که موجب گردهم‌آیی نویسندگان و خلق آثار قابل توجهی از طرف آنان شد، به دهه‌ی چهل شمسی برمی‌گردد. او با همراهی بهرام صادقی و حمید مصدق انجمن صائب را تشکیل داد و در ادامه این مسیر مجله‌ی جُنگ اصفهان را منتشر نمود. از جمله افرادی که در جُنگ اصفهان قلم می‌زدند می‌شود به ابوالحسن نجفی، محمد حقوقی، احمد اخوت، احمد گلشیری و… اشاره کرد. این داستان‌دوستان و دوستان داستانی توانستند جنگ اصفهان را تا سال ۱۳۶۰ در یازده شماره منتشر کنند.

پس از آن هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۶۲ جلسات هفتگی داستان‌خوانی را که به جلسات پنج‌شنبه‌ها معروف شد، برگزار کرد. در این جلسه‌ها نویسندگانی همچون محمدرضا صفدری، اصغر عبداللهی، علی موذنی، عباس معروفی، شهریار مندنی‌پور‌، منیرو روانی‌پور، محمد محمدعلی و… شرکت می‌کردند و محفلی شکل می‌دادند برای داستان‌خوانی و نقد داستانِ نویسندگان. هر چند اعضای پنج‌شنبه‌ها آن سال‌ها جوانانی بودند خالی از تجربه‌های طولانیِ نوشتن اما امروز هر کدام‌شان رنگ و نقشی به صحنه‌ی داستان‌نویسی زده و آثاری نوشته‌اند که گاهاً سمت‌وسوی تازه‌ای در ادبیات معاصر گشوده است.

خواننده‌ی آثار هوشنگ گلشیری همچون خودش، تیزهوش و دقیق است. چرا که او باید از میان خطوط داستان و از خلال نانوشته‌های مولف به درون داستان نفوذ کند و به کشفی دست یابد که مولف هم‌چون گنجی برای او پنهان کرده است. تسلط گلشیری بر عناصر و ساختار داستان و توانایی‌اش در شکل دادن به مولفه‌های داستانی و خلق زبان و روایتی تازه موجب شد تا آثارش فصل تازه‌ای در ادبیات داستانی معاصر باشند و خوانندگان نسل او و نسل‌های پس از او کتاب‌هایی را بخوانند که هم شکلی متفاوت و هم محتوایی عمیق دارند.

برای یک نویسنده هیچ‌چیزی بهتر از «خواندن و خواندن و خواندن» و «نوشتن و نوشتن و نوشتن» نیست. همین است که گلشیری در مصاحبه‌ای یکی از آرزوهای و علاقه‌مندی‌هایش را این‌گونه شرح می‌دهد: «خیلی دوست دارم که از صبح تا شب و از شب تا صبح فقط بخوانم و یادداشت بردارم. این شوق به خواندن و حرمت به کتاب و عزیز داشتن آن را از کودکی داشتم.»

برای یک نویسنده ترس‌هایی وجود دارد، حتا اگر خالق کلماتِ ناب باشد و خدایِ شاهکارهای ادبی، هوشنگ گلشیری هم ترس و وحشتی دارد که درباره‌اش می‌گوید: «وحشت دارم از این‌كه تبدیل بشوم به آدمی كه هیچ كار دیگری نكند و فقط خودش را مرتب تكرار كند. دلم نمی‌خواهد اینجوری بشوم.»

اگر بخواهیم هوشنگ گلشیری را در جایگاه خواننده قرار دهیم و درباره‌ی کارهای خودش از او سوال کنیم، حتماً به کارهای نه چندان قوی‌اش اعتراف می‌کند حتا اگر هر کدام برایش مثل بچه‌ای عزیز باشند. هوشنگ گلشیری در مصاحبه‌ای آثارش را مورد سنجش قرار می‌دهد و می‌گوید: «دخمه‌ای برای سمور آبی» را امروز نمی‌پسندم. نباید چاپش می‌کردم اما چاپ شد برای هموار کردن راه کارهای بعدی. «حدیث ماهیگیر و دیو» هم همین‌طور. البته آن را برای نوجوانان نوشتم. از مجموعه «دست تاریک، دست روشن»، «نقاش باغانی» را می‌پسندم چون ساده است. «خانه روشنان» همه روی آن تأکید دارند و می‌دانم متمایز از همه کارهای من است اما اگر بخواهم چیزی از خودم بخوانم «نقاش باغانی» را می‌خوانم چون ساده‌ها را می‌پسندم مثل «نمازخانه کوچک من». دلم می‌خواهد چند کار ساده عاشقانه بنویسم.

 

Powered by themekiller.com